فروردین 93 ( 23 ماهگی پسرم)
عشقم سلام ...نفسم سلام...مهدیم سلام چند روز بود میخواستم وبتو بروز کنم اما اوضاع نت خیلی داغون بود طوری که حتی یه دونه عکس هم نمی شد آپلود کرد، اما الان اومدم ...اومدم برات بگم از 1 سال و 11 ماهگیت. روز جمعه 8 فروردین من و تو و بابایی رفتیم لب دریا که خیلی هم بهمون خوش گذشت ،آخرین بار که رفته بودیم دریا تو خیلی از آب می ترسیدی اما این دفه ترس که نداشتی هیچ خیلی هم خوشت اومده بود و به زور باید از آب بیرون می آوردیمت . حدود دو ساعت توی آب و شن ها بازی کردی ولی موقع برگشتن هنوز سیر نشده بودی و میگفتی: دیگه بلیم آبا (یعنی دوباره بریم تو آبا) ساحل بنود عزیزکم میدونی چرا اینجا دهنت بازه؟؟؟ هر وقت بخوای رو یه کاری تم...