مهدیمهدی، تا این لحظه: 12 سال و 11 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 40 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 32 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره
هم آشیانه شدنمونهم آشیانه شدنمون، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

مهدی دنیای مامان و بابا

تولد 4 سالگی

4 سالگیت مبارک گل نازم سلام پسر قشنگم تولد چهار سالگیتو به درخواست خودت تم شیرکوچولو گرفتیم که خیلی خوشت اومد و با وسایل و تم تولدت کلی ذوق کردی و برای ما هیچ چیزی تو دنیا باارزش تر از خنده تو نیست .   کارت دعوت هدیه تولدت از طرف مامانی و بابایی اینم باز شدش   کادوهای مهمونامون برای شما آقا پسر گل ... دستشون درد نکنه اینم از شیر کوچولوی خسته من  پسرکم بعد از تولد 4 سالگیت خیلی بزرگتر و عاقل تر شدی . خیلی از کارهاتو به تنهایی انجام میدی ، عاقلانه تر برخورد میکنی ، اجتماعی تر شدی و بدون من تو یه جمعی مثل مهد ...
28 اسفند 1395

نوروز 1395 (سفرکیش )

عید امسال همراه باباجون، مامان جون و دایی محمد و دایی مهدی یه مسافرت چند روزه رفتیم کیش که خدا رو شکر عالی بود و خیلی خوش گذشت  پدر و پسر توی لندیگراف سال 1395 مبارک   با دایی مهدی در اسکله تفریحی کیش   نمایی زیبا در مسیر اسکله    بنانا ، شاتل ، جت اسکی و قایق سواری عالی بود ولی حیف که پسر کوچولوی من فقط اجازه داشت قایق سوار بشه و بقیه تفریحات این اسکله واسه بزرگترا بود...   باغ دلفین ها   اینم از سلفی آقا مهدی با مار دور گردنش   ...
26 آذر 1395

اسباب بازی ها

بازی غذای روح بچه هاست، عشق و همه زندگیشونه... بچه ای که بازی نکنه ، بازیگوشی و شیطنت نکنه ، خیالبافی نکنه، نمیتونه زندگی شادی داشته باشه و همیشه افسردست...به اعتقاد من همانطور که غذای جسم بچه ها برامون مهمه باید به غذای روحشون هم اهمیت بدیم حتی بیشتر از جسم ...  پسرکم من برام خیلی مهمه که شاد باشی چون معتقدم کودکان شاد امروز انسان های موفق فردایند ... یه روز که همه اسباب بازیاتو از تو کمد ریختم بیرون که مرتبشون کنم تصمیم گرفتم ازشون عکس بگیرم شاید وقتی بزرگ شی دوست داشته باشی عکسی ازشون داشته باشی . اینم عکس اتاق بهم ریخته و شلوغت که در عرض یکی دو ساعت مرتب شد... وسایل نقلیه ... سلاح های جنگی... البته به جز دوت...
27 اسفند 1394

خوشبختی یعنی داشتن تو

عزییییز دلم سلام  یه وقت فکر نکنی من مامان تنبلی هستماا ...  فقط کمبود وقت دارم البته بعضی وقتا هم یه کم تنبلی قاطیش  میشه   عکسای یلدا رو الان دارم میذارم ...منو ببخش مامانی نمیتونم بموقع و کامل خاطراتتو ثبت کنم سعی میکنم بیشتر وقتمو به تو اختصاص بدم ... دوست دارم عزیزم    سفره یلدامون    راهپیمایی 22 بهمن 94    یه روز که میخواستیم بریم خونه باباجون گفتی میخوام ماشین و دوچرخمو هر دو بیارم گفتم نمیشه ولی خیلی اصرار کردی منم گفتم خب اگه میتونی بیار ولی من هیچ کدومشو نمیتونم برات بیارم دیدم یه سیم تلفن که تو پارکینک افتاده بود اورد...
27 اسفند 1394

روزهای زیبای پاییز 2

سلام نفسم ... سلام میوه زندگیم... سلام امسال پاییز زیبایی داشتیم خدا رو شکر آب و هوا و بارندگی خوب بود و پسر باران دوست من حسابی حال کرد و تا چند قطره بارون میومد چتر به دست تو حیاط بود . باز هم رنگ بازی البته اینبار یه جور دیگه  با سیب زمینی مهر مربع ،مثلث، ستاره ، گل و ... درست کردیم و اینم یه کار دیگه که جدیدا یاد گرفتی و وقتی یه نایلون مشکی می بینی نمیتونی ازش بگذری . فدای تو پلیس کوچولوم بشم که تصمیم داری وقتی بزرگ شدی پلیس موتورسوار بشی . میگی میخوام پلیس شم و یه موتور سنگین و یه هیلی کوپتر هم داشته باشم .   بابایی امسال دوباره زائر آقا شد و در پیاده روی اربعین شرکت کرد ...
23 بهمن 1394

چهل ماهگیت مبارک گل نازم

  دیدی نازپرورده ام؟  دیدی چه زود گذشت؟ همین 40ماه با تو بودن را میگویم...  40ماه که بوسیدن چشمانت شده عادت قبل از خوابم  40ماه که هر صبحم را با شکرانه ی داشتن تو آغاز میکنم و هر شب چشمانم را با آرزوی سلامتی تو میبندم  40ماه که پر بود از لحظه های بکر و ناب، پر بود از شادی و غم، پر بود از عشق، از مهربانی، از عطر خدا...  انگار همین دیروز بود که تو را پیچیده در پتو به من دادند!  همین دیروز بود که برای اولین بار بوسیدمت...  و حالا تو شده‌ای 40ماهه ای همه چیز تمام..  شده ای دلربا، عزیز جان...  زود گذشت مهدی جانم، خیلی زود  می دانم که باقی عمرمان هم به همین ز...
8 مهر 1394

یه روز خوب برای آقا پسرم

سلام گل پسر یکی یدونم ... چند وقت بود که میگفتی بریم شهر بازی شیراز ولی بابایی وقت نداشت که ببریمت تا اینکه 20 مرداد یهویی تصمیم گرفتیم که بریم ...صبح زود حرکت کردیم و تا شب هم برگشتیم خونه. خستگی 10 ساعت راه رفت و برگشت رو به جون خریدیم برای چند لحظه شادی تو ... پس همیشه بخند چون خندت خیلی برامون ارزشمنده گل من . عکاس هنرمند و ماهر ما آقا مهدی که با دقت تمام عکس میگیره... فدااااش قربونت برم عزیزم که تو راه برگشت چندین بار از من و بابا تشکر کردی و نشون دادی که چه پسر قدرشناسی هستی ... بخاطر داشتنت به خود میبالم و خدا را شاکرم. مامان ..بابا.....
13 شهريور 1394

عشق 3 سال و 3 ماه و 3 روزه من دوستت دارم

پسر خوشگل من در حال دوچرخه سواری تو کوچه با دوستاش عاااااااشقتم .... اولین محصول درخت باغچه خونمون    تازگیا علاقه زیادی به لگوهای خانه سازی و انواع سازه ها پیدا کردی و مدل ها و شکلهای جالبی میسازی که من خیلی ذوقش میکنم ... علاوه بر لگوهای قبلیت یه جعبه خانه سازی بزرگتر هم برات خریدیم تا هر شکلی که دوست داری بتونی درست کنی.   گل پسرم چند وقته که نی نی ابولفضل اینا دنیا اومده تو هم گیر دادی که منم داداش میخوام ، چرا ابولفضل داداش داشته باشه من نداشته باشم (فقط داداش ، آبجی هم نه ). حتی یه بار کلی گریه کردی ... الهی من فدای دل کوچیکت بشم مادر ... بهت گفتم و...
6 مرداد 1394