روزهای زیبای پاییز 2
سلام نفسم ... سلام میوه زندگیم... سلام
امسال پاییز زیبایی داشتیم خدا رو شکر آب و هوا و بارندگی خوب بود و پسر باران دوست من حسابی حال کرد و تا چند قطره بارون میومد چتر به دست تو حیاط بود .
باز هم رنگ بازی البته اینبار یه جور دیگه
با سیب زمینی مهر مربع ،مثلث، ستاره ، گل و ... درست کردیم
و اینم یه کار دیگه که جدیدا یاد گرفتی و وقتی یه نایلون مشکی می بینی نمیتونی ازش بگذری .
فدای تو پلیس کوچولوم بشم که تصمیم داری وقتی بزرگ شدی پلیس موتورسوار بشی . میگی میخوام پلیس شم و یه موتور سنگین و یه هیلی کوپتر هم داشته باشم .
بابایی امسال دوباره زائر آقا شد و در پیاده روی اربعین شرکت کرد ... خوش به سعادتش
و اینجا هم که شب حرکت باباست و شما با کوله پشتیش عکس انداختی .
این دسته گلا هم برای استقبال از بابا و باباحاجی بهشون تقدیم کردیم
اینجا هم مهد کودک شکوفه های قرآنه که مهرماه ثبت نامت کردم و فقط یه ماه موندی . اوایلش خیلی دوست داشتی ولی کم کم احساس کردم برات خسته کننده شده و چون تو این فصل مریضیا زیاد شده بود دیگه نذاشتمت مهد ...
یه روز خوب ، پارک محله مون (شنبه 14 آذر 94 )
25 آذر 94 _ یزد